آیتالله طالقانی و نفاق مجاهدین
معذلک باز هم جناح ارتجاعی که ریشهاش از روحانیت متحجّر و متدینین دیننشناس، که با الفبای سیاست هم آشنا نبوده و نیستند به آقای طالقانی به همان چشمی مینگریستند که مجاهدین خلق را میدیدند، زیرا شعور نداشتند تا بدانند این طالقانی است که افسار گسیختة مجاهدین خلق را با رودربایستی در دست نگاه داشته تا مهارشان کند و مانع لگدپرانی آشکار آنان گردد و او تنها قدرتی است که میتواند منافقین را کنترل کند و منافقین هم جرأت افشای عقاید پنهانی خود را به حضرتش نداشتند و ریاکارانه او را پدر میخواندند و او نیز رندانه هرلحظه، گروهی از بیخبران را که منافقان، جادو کرده بودند به شکلی جذب انقلاب اسلامی امام میکردند ولی متأسفانه منافقین، این حقیقت را زودتر از مؤمنان درک کردند و از این رو هرلحظه از آقای طالقانی میخواستند که نزد امام رفته و سهم آنان را از انقلاب بگیرد و این گستاخی به جایی رسید که روزی به امام نامه نوشته و برای تعیین تکلیف! اجازة ملاقات خواستند و پاسخ امام به آنان در سخنرانی تلویزیونی این گونه اعلام شد: نمیخواهد شما خدمت من بیایید، شما سلاحها را تحویل دهید و ارزشهای اسلام را بپذیرید من خدمت شما میرسم! ولی آنان قانع نشده و آقای طالقانی را برای کسب تکلیف خدمت امام فرستادند و امام به ایشان فرمود شما بسیار برای ارشاد اینان زحمت کشیدهاید لیکن یقین بدانید هدایتشان میسّر نیست و آقای طالقانی در نماز جمعه پاسخ منافقان را اینچنین داده و فریاد برآوردند: که این جوجه کمونیستها از من میخواهند به امام، درس بدهم و مطالبات آقایان را از انقلاب بگیرم غافل از این که من آنجا میروم تا به نور امام، منوّر گردم. وقتی این سخنرانی آقای طالقانی پخش میشد، برادرم محسن رحیم پور ازغدی که از بچههای حزب ملل اسلامی و زندانیان سیاسی دهة ۴۰ بود پریشان گشته و به من گفت: به خدا قسم، مجاهدین خلق به همین زودی آقای طالقانی را از سر راهشان برمیدارند زیرا از این به بعد، ماندن پدر! برایشان خطرناک است.
تریبون مستضعفین
برگرفته از کتاب «از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیّه» صفحات ۱۲۲- ۱۱۷