در زمان پیامبر(ص) بهویژه پس از هجرت، حقایق روشن و واضح بود. مسلمانان همه پرچم پیامبر(ص) را میشناختند و مخالفان پیامبر(ص) نیز مخالفان خدا و قرآن شناخته میشدند. از اینرو هرکس در زیر پرچم پیامبر قرار نداشت قطعاً در اردوگاه جبهه دشمن خدا قرار داشت. براساس این اصل، همه اصحاب در زمان حیات پیامبر حتی منافقین واقعی بر راه پیامبر(ص) تأکید میورزیدند هرچند که در دلشان تردید وجود داشت و به راه پیامبر(ص) ایمان کامل نداشتند، اما در زمان امامت امیرالمؤمنین(ع) اوضاع کاملاً متفاوت بود. برخی از خواص در همان ابتدا با تشکیل سقیفه به غصب خلافت پرداختند و علی(ع) را خانهنشین کردند، گروهی از آنان بهخاطر دلبستگی به دنیا با غاصبان همراهی کردند. اندکی نیز در کنار امیرالمؤمنین(ع) ثابتقدم ماندند و جمعی هم از باب اینکه باید به هنگام فتنه بیطرف ماند، سکوت اختیار کردند. ولی کسانی که در میان انبوه خواص و اصحاب در همراهی امیرالمؤمنین مؤثر بودند همان معدود افرادی بودند که در میان امواج متلاطم فتنه در کنار علی(ع) ماندند و تهدید و تطمیع دیگر خواص بر آنها تأثیر نگذاشت. در میان این جمعیت اندک، نقش عمار بسیار برجسته بود چون پیامبر خدا(ص) او را بهعنوان معیار حق معرفی کرده بود «العمار مع الحق» و خطاب به ایشان فرموده بودند «انت من کبار الفقها یا عمار» تو از بزرگان فقیهان هستی ای عمار. خداوند دینش را با تو تأیید و غدر غافلان را قطع میکند. زمانی که گروه جنایتکار و ظالم تو را بکشند عناد معاندان بر همه روشن خواهد شد(تفسیر امام حسن عسکری(ع)، ص625)
از اینرو در زمان حاکمیت رسمی امیرالمؤمنین و فتنههای جمل و صفین نقش عمار یاسر بسیار ارزنده بود، زیرا عوام مردم میدیدند هر دو طرف اهل نماز و قرآنند و در میان هر دو جناح اصحاب پیامبر(ص) حضور دارند، اینجا بود که حضور عمار با آن سابقه طولانیاش در اسلام و سرمایه عظیم «عمار مع الحق» نقش اساسی ایفا میکرد. نفس حضورش در سپاه امیرالمؤمنین(ع) مؤثر بود بهعلاوه اینکه عمار صاحب بصیرت و بینش سیاسی خاصی بود که پیامبر(ص) در همان مکه و در آغاز مسلمان شدنش به هنگامی که از زیرشکنجه ابوجهل نجات یافت خطاب به ایشان فرمودند: «انت من کبار الفقهاء یا عمار» تو از بزرگان فقها هستی ای عمار! و این فقاهت به معنای داشتن بصیرت و بینش دینی و سیاسی است. لذا در هر کجا که میدید مسلمانان دچار توهم شدهاند برقآسا حضور پیدا میکرد و با تحلیلهای روشن آنها را از شبهه خارج میساخت. از اینرو زمانی که در همان جنگ به شهادت رسید امیرالمؤمنین(ع) دربارهاش فرمودند: «الا یا ایها الموت الذی لیس تارکی، ارجینی فقد افتیت کل خلیل» ای مرگی که مرا رها نمیکنی مرا راحت کن که با شهادت عمار همه دوستان مرا از میان برداشتی. (دیوان علی(ع)، ص383)
گرچه با شهادت عمار، عناد معاندان بعضی فئه باغیه و گروه جنایتکاران که با تابلوی اسلام به جنگ اسلام ناب آمده بود روشن شد ولی سیاستبازی مثل عمروعاص با القای این شبهه که علی(ع) این پیرمرد سالخورده و صحابی بزرگ رسول خدا(ص) را به میدان جنگ آورده است و موجب کشتهشدن ایشان شده توانست مردم را دچار تزلزل فکری کند و از شورش مسلمانان برضد معاویه جلوگیری نماید و در این شرایط دیگر کسی مثل عمار نبود که با بیان روشن و صریح خود، مردم را از این شبهه خارج کند. و از این بدتر، شرایطی بود که با شیطنت عمروعاص قرآنها بر نیزه شد و با این نیرنگ جدید، لشکر امام علی(ع) در مقابل این شبهه از حرکت بازایستاد و شمشیرها در غلاف رفت و درنتیجه امیرالمؤمنین تحت فشار خواص بیبصیرت مجبور به پذیرش حکمیت آن هم حکمیت فردی مثل ابوموسی اشعری گردید و عملاً معاویه پیروز میدان شد! و عجیبتر از آن اینکه پس از پایانیافتن جنگ صفین، همان گروه فشار مجدداً حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) را عامل شکست معرفی میکردند و بهعنوان خوارج بر ضد حضرت خروج کردند. در این زمان هم جای عمار خالی بود مسلمانانی که پیشانیهایشان از کثرت سجود پینهبسته بود و بعضاً حافظ قرآن نیز بودند تحت تأثیر تبلیغات خواص منحرف در مقابل حضرت صفآرایی کرده بودند و عمار نبود که آنها را از این شبهه بیرون آورد. حضرت مجبور شد خود به میان آنها آمده صریح با آنها سخن بگویند. با روشنگریهای حضرت گرچه تعداد 4000 نفر هوشیار شدند و برگشتند، ولی تعداد زیادی هم در جهالت و انحراف خود ماندند که از دم تیغ حضرت گذشتند در آخرین روزهای عمر شریف حضرت، درحالیکه معاویه همه عهدها را شکسته بود و مردم کم و بیش طعم تلخ حکمیت را چشیده بودند، ایشان برای بازگشت به صفین و جنگ مجدد با معاویه سپاه خود را تجهیز کردند و در دروازه کوفه با دلی پرخون صدا زدند: «کجایند برادرانم که به دیار حق پیوستند؟ کجایند عماریاسر و ابن تیهان و ذو شهادتین و نظایر آنها که بر مرگ پیمان بسته بودند و سرهایشان به سوی فاجران برده شد؟ سپس دست مبارکشان را بر محاسن شریفشان گرفتند و مدتی طولانی گریستند و با تأکید بر ویژگیهای آنان فرمودند: برادران من کسانی بودند که قرآن را تلاوت میکردند و براساس آن حکم میکردند و بر واجبات تدبر میکردند و آنها را برپا میداشتند. سنت پیامبر را احیا میکردند و بدعت را میمیراندند. هنگامی که به جهاد دعوت میشدند اجابت میکردند و به رهبرشان اعتماد داشتند و از او پیروی میکردند.»(نهجالبلاغه، سبعی صالح، ص260)
زمان به سرعت گذشت و امروز تاریخ تصویر روشنی از خواص بصیر و وظیفهشناس و خواص جاهل و دنیاطلب به ما نشان میدهد. با ذکر حوادث تاریخی، بر عمار و همرزمانش درود میفرستیم و بر خواص جاهل و دنیاطلب که امام و رهبر خویش را یاری نکردند لعنت و نفرین. و اکنون روز امتحان بزرگ نخبگان و خواص ماست و فردای نهچندان دور همین ماجرا تکرار میشود و بر آنان که در رکاب رهبری نقش عمارها ایفا کردند درود فرستاده میشود و بر امثال ابوموسی اشعریها لعن و نفرین و البته ثواب و عقاب الهی آن نیز که با درود و نفرین این دنیا قابل مقایسه نیست در انتظارشان خواهد بود.
با ورقزدن تاریخ و مقایسه انقلاب اسلامی ایران با حوادث صدر اسلام میتوان دوران حکومت دهساله امام راحل را به دوران حکومت دهساله پیامبر(ص) در مدینه تشبیه کرد و دوران رهبری مقام معظم رهبری به دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) در عصر حاکمیت پیامبر(ص) همه چیز شفاف و روشن بود هیچ کس یارای ایستادن در برابر پیامبر را نبود چرا که هر پرچمی که در برابر پرچم پیامبر برافراشته میشد به پرچم شیطان تفسیر میشد ولی درعصر امیرالمؤمنین(ع) پرچمهایی با نام اسلام در برابر حضرت برافراشتند و با جذب عناصری مثل همسر پیامبر(عایشه) و برخی اصحاب پیامبر(ص) در زیر پرچم خود موجب انحراف جمع کثیری از مسلمانان و صفآرایی آنها در برابر حضرت شدند. در زمان امام راحل(ره) نیز همه چیز شفاف بود هر پرچمی که در برابر امام(ره) برافراشته میشد مردم آنرا پرچم ضدانقلاب و عوامل بیگانه میدانستند؛ لذا حتی منافقین نیز جرا‡ت نمیکردند آنچه در دل دارند نسبت به امام و انقلاب ابراز کنند برخی از همین شخصیتهایی که آن روزها جزو خواص انقلاب و حواریون امام شناخته میشدند امروز با تغییر 180 درجهای در مقابل امام و انقلاب میایستند و بعضاً نیز تصریح میکنند که در آن زمان نیز بر همین باور بودهاند منتهی جرا‡ت اظهار آن را نداشتهاند! پس از رحلت امام(ره) امروز پرچمهای زیادی برافراشته شده که همگی ادعای پیروی از راه امام(ره) میکنند و متأسفانه کسانی زیر این پرچمها قرار گرفتهاند که روزی از یاران و اصحاب امام راحل(ره) بودهاند و از ایشان چندین حکم و چه بسا تعریف هم دارند، لباس روحانیت بر تن دارند و حتی بعضاً پیشوند آیتا... هم یدک میکشند و گاه کسانی که حتی به بیت حضرت امام(ره) نیز نسبتی دارند به زیر این پرچمها کشانده میشوند، اینجاست که ممکن است برخی به شبهه بیفتند و از رسیدن به حق بازمانند. در اینجا جای تفسیر و تحلیل عمارهای انقلاب اسلامی است، کسانی که سالها در جریان انقلاب اسلامی تلاش کردهاند و با پاکزیستن و پاک اندیشیدن اعتماد مردم را سرمایه بزرگ خود کردهاند باید امروز نقش عمار را در رکاب مقام معظم رهبری ایفا کنند. آنها میتوانند از طریق مصاحبه با صدا و سیما و دیگر رسانهها حضور در استانها و مراکز سیاسی فرهنگی و مجامع حوزوی و دانشگاهی به روشنگری بپردازند و کسانی که دچار شبهه شدهاند را از شبهه خارج سازند. از شخصیتهایی مثل آیتا... مهدوی کنی و عسکر اولادی و دیگر خواص انتظار میرود به جای تأکید بر وحدت با کودتاگرانی که درصدد براندازی نظام اسلامی بودهاند بر تبعیت از رهبری و محاکمه سران آشوب و اغتشاش اصرار بورزند و با بصیرت سیاسی، خواص بیبصیرت را بیدار نمایند، وگرنه چنانچه خواص بصیر نیز سکوت کنند، در عمل باخواص بیبصیرت یکی خواهند بود، چرا که نتیجه عمل آنها یکی است.
البته خوشبختانه ملت شریف ایران مرجع سیاسی خود را نخبگان و خواص قرار نمیدهند مردم این سخن امام(ره) را با تمام وجودشان درک کردهاند که اگر میخواهید به مملکتتان آسیبی نرسد پشتیبان ولایت فقیه باشید. از اینرو، بهرغم و مردودشدن خواص ساقط شده در جریان اصلاحات آمریکایی و تجدیدشدن برخی خواص از جناح راست که در صدد مالهکشی سیاسی بر عملکرد زشت آنها برآمدهاند و با شعار وحدت ملی و ائتلاف هر روز در کشور مسألهآفرینی میکنند مردم به اقدامات آن وقعی ننهاده، گوش به فرمان رهبری ایستادهاند. و چه زشت است که در این فتنه، خواصی که باید چراغ راه بصیرت مردم باشند خود باید از بصیرت مردم استفاده کنند و چه تفاوت است میان مردم چالوس که در برابر باران سیلآسا خم به ابرو نمیآورند و لحظهای رهبرشان را تنها نمیگذارند با کسانی که جز مصلحت و مفسده خود و حزب و گروهشان چیز دیگری نمیشناسند. در پایان بخشهایی از بیانات مقام معظم رهبری دربارهِ خواص و نخبگان را یادآوری میکنیم، معظمله در تبیین نقش عمار یاسر به عنوان یکی از خواص آن زمان بهویژه در جنگ صفین میفرمایند: یکی از کارهای مهم جناب عمار تبیین حقیقت بود چون جناح مقابل که جناح معاویه بود تبلیغات گوناگونی داشتند. این کسی که خودش را موظف کرده بود جلوی این جنگ روانی بایستد عمار یاسربود. وقتی میدید جایی اختلاف بینشان افتاد. و بگومگو میکنند، خود را سریع به آنها میرساند و برایشان صحبت میکرد و حقایق را تبیین می نمود و گرهها را باز میکرد. نقش نخبگان هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، بلکه در دیگران نیز بهوجود بیاورند.ود بیاورند.
ارسال شده در سه شنبه 88/9/3 ساعت 9:0 ص توسط ISAR