بلند پایگان سرویس جاسوسی سیا حالا حالا ها باید در خماری این سؤال غوطه ور بمانند که هواپیمای جاسوسی فوق مدرن «آرکیو- 170» آنها چگونه شکار «جنگال» ایران شد؟ شکار که نه، گویا این پهپاد رادار گریز و رام ناشدنی را «جلد» کرده و به زمین نشانده اند. اگر پدافند ایران، آرکیو170 آمریکایی - جانور قندهار- را منهدم کرده بود، آن قدر آزاردهنده نبود که الان هست. شوکی که به واسطه این ماجرا، عرض و طول ساختار اطلاعاتی و جنگ سایبری آمریکا را درنوردیده، غریب و کم سابقه است.
جنگال (جنگ الکترونیک) ایران، هم توانسته ارتباط پهپاد (پرنده هدایت پذیر از دور) را با پایگاه اصلی درافغانستان- شیندند- قطع کند، هم هدایت راداری آن را در اختیار بگیرد و هم ظاهراً سیستم خود انهدامی آن را از کار بیندازد. فناوران گمنام ایرانی پس از این با غنیمت خود چه خواهند کرد و چه رازها گشوده خواهدشد، مصیبت دیگری برای سازمان جاسوسی آمریکاست. اما مهم تر از خود هواپیما و اطلاعات مربوط به آن، همین فرآیند رخنه و نفوذ و اخلال در سیستم جنگی- جاسوسی سایبری آمریکاست که ابعادی کاملاً مبهم و ناپیدا دارد. اکنون نه ساختار سایبری سازمان سیا و نه پنتاگون و نه هیچ مرکز اطلاعاتی- نظامی آمریکا امنیت موهوم گذشته را ندارد. یعنی که جنگ پرهیاهوی سایبری- مجازی می تواند به مرز مغلوبه شدن و کمانه کردن نزدیک شده باشد.
می پذیریم که آمریکا و متحدان انگلیسی- اسرائیلی آن به طرز بی سابقه ای غافلگیر شده باشند. سیا، موساد و ام آی6 از دو سال پیش وارد فاز تازه ای از جنگ اطلاعاتی- امنیتی با ایران شدند. در همین دو سال چند تن از دانشمندان هسته ای ایران را سبعانه در کنار همسر ترور کردند و لابد به خاطر اینکه وسط خیابان توانسته اند بمب به خودرو شهید شهریاری بچسبانند، به یکدیگر تبریک هم گفتند! مئیر داگان و رابرت گیتس را عرض می کنم و این آخری، جان ساورز رئیس جدیدالورود «ام آی6» که اوایل آبان 1389 اعلام کرد فعالیت های دیپلماتیک به تنهایی قادر نیست فعالیت های هسته ای ایران را مهار کند و باید سراغ عملیات اطلاعاتی و امنیتی رفت. چند هفته بعد مجید شهریاری و فریدون عباسی وسط خیابان ترور شدند. یکی با رفتن و دیگری با ماندن، اسوه شدند. (اگر این اسوه شدن را باور ندارید از آن نوجوان دانش آموز سوال کنید که وقتی می پرسند می خواهی چه کاره شوی؟ می گوید دانشمند هسته ای. چرا؟ «چون هم خدمت به کشور است و هم می خواهم مثل شهید شهریاری شهید شوم!»). در همین دو سال گذشته درحالی که انواع فشارها و تحریم ها شدت می گرفت، محافل غربی با هیجان تمام اعلام کردند برخی تأسیسات هسته ای ایران از جمله نیروگاه بوشهر مورد حمله ویروس استاکس نت قرار گرفته و عن قریب از کار خواهد افتاد. بدافزار استاکس نت محصول 2010 لابراتور مشترک سیا، موساد و ام آی6 بود تا قدرت جنگ اطلاعاتی- سایبری آنها را به رخ بکشد. اما سرانجام ماجرا چه شد؟ دشمن یک رزمایش کاملاً واقعی سایبری را به ایران هدیه داد و ایران ضعف ها و خلل ها را بازشناسی کرد. پاسخ ایران، رونمایی تأسیسات زیرزمینی فردو، غنی سازی 20درصد، به کارگیری سانتریفیوژهای پیشرفته تر و گسترش غنی سازی 5/3درصدی بود. اگر پاسخ شسته رفته و تمیزتر و اتوکشیده تری برای استاکس به لحاظ «اطلاعاتی» می خواهید، در غنیمت اطلاعاتی- نظامی اخیری که از دشمن گرفتیم، جست وجو کنید؛ «جانور قندهار»ی که چون در کاشمر شکار جنگال ایران شد، از این پس باید به نام «شکار کاشمر» شناسایی شود.
اما «شکار کاشمر» همه قدرت غافلگیرکننده اطلاعاتی- نظامی و سایبری ایران را بازگو نمی کند. هنوز پژواک خبری که دو هفته پیش مانند انفجار توپ در آمریکا صدا کرد، فروکش نکرده است. شبکه ای .بی.سی آمریکا همین دو هفته پیش از قول مقامات ارشد فعلی و سابق سازمان سیا تأیید کرد که گزارش چند ماه قبل ایران و حزب الله مبنی بر شکار 12 جاسوس CIA واقعیت داشته است. حالا خبر شاهکار تازه ایرانی، قوز بالای قوز می شود؛ یا به اصطلاح ایرانی «سپلشت»! فهرست غافلگیری های آمریکا و دو متحد اسرائیلی- انگلیسی آن به همین جا ختم نمی شود. اما پیش از مرور دنباله این فهرست، باید نکته ای را متذکر شد. غربی ها اصطلاحی دارند به نام «بازی». آنها تا همین یکی دو دهه پیشتر، چالش های موجود بر سر راه خود را به چشم بازی می دیدند. چارچوب و ابعاد و زمینی برای آن می چیدند، محاسبه و پیش بینی و برآورد می کردند، از کنار گود می نشستند، غافلگیر می کردند، ضربه می زدند و هیجان گلادیاتوربازی را از حاشیه ای امن تجربه می کردند. اما چالش هایی که از جانب جبهه مقاومت اسلامی به رهبری ایران متوجه جبهه استکبار شده، به غایت پیش بینی ناپذیر، رادارگریز و «ابعادناپذیر» می نماید. اکنون این دشمن نیست که زمین و زمان و قواعد به اصطلاح بازی را تعیین می کند. حریف در این میدان نه تنها طعمه منفعل نیست بلکه بارها به نحوی غافلگیرکننده طرف مهاجم را به دام می کشد و از جایی که گمان نمی برد، ضربه ای دردآور و فلج کننده بر پیکر وی وارد می کند. اگر قرار است فهرست غافلگیری ها و ضرب شست های خردکننده را پی بگیریم، خوب است سری به جنوب لبنان و جنگ 33روزه (ژوئیه 2006) بزنیم. آنجا که تانک های پولادین و ضدانفجاری مرکاوا قطار شدند تا با پیشروی در عمق، کار حزب الله را بسازند. شما بگویید حسگرهای دستان آن مرد پارسایی که در تاریکی شب، شنی مرکاوا را لمس کرد، چه قدر باید دیجیتالی و دقیق بوده باشد که در بازگشت بتواند فرمول انفجار همین تانک ها را بنویسد و مدتی بعد، گورستانی از مرکاواها- اسطوره شکست ناپذیری اسرائیل- در جنوب لبنان تلنبار شود. فقط در یک روز 30مرکاوا شکار حزب الله شد و تا جنگ به سرآید این رقم به حدود 90فروند تانک رسید.
قدرت اطلاعاتی-نظامی و «اعتقادی» ایران را تاریخ، بعدها روایت خواهد کرد. بگذار فعلاً از همین شاهکارهای پیدا که همه - دوست و دشمن- می دانیم بنویسیم. باز هم جنگ 33 روزه! و خدا می داند که اطلاعات فشرده ده ها ترابایتی در همین 33 روزه نهفته است. در همین جنگ بود که حزب الله دو ناوچه جنگی بسیار پیشرفته و 85 متری ارتش صهیونیستی موسوم به «ساعر 5» را منهدم کرد تا کارشناسان نظامی-اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل انگشت به دهان بمانند. البته این شکار نیز به شکل «های کلاس» و آمیخته با ظرافت انجام شد؛ آنجا که سیدحسن نصر الله در گفت وگویی مستقیم با شبکه المنار از مردم خواست به دریای مدیترانه نگاه کنند و تا لحظاتی دیگر شاهد انهدام ناوچه اسرائیلی باشند و.... «گرومپ»! این عبارات که از المنار پخش شده، یادگاری است: «فرمانده نیروی دریایی اسراییل اعلام کرد که دستگاه های ما خاموش بود و الاّ حزب الله نمی توانست ناو ساعر را بزند؛ من همین جا به او می گویم که اگر دستگاه هایتان خاموش است آنها را روشن کنید و از مردم لبنان هم می خواهم به پشت بام بروند و دریای مدیترانه را تماشا کنند که ما می خواهیم چند دقیقه بعد یک ناو دیگر اسرائیل را بزنیم.» (گویا فرمانده یکی از همین ناوها قبلاً گفته بود اگر به من دستوری داده شود، لازم نیست به خلیج فارس بروم، از همین جا در حیفا هر هدفی را در بندرعباس می زنم!). به این فهرست بیافزایید بالگردهای پرواز در شبی که گرفتار تیرهای غیب حزب الله شدند. حالا اگر کسی خواست از لبنان اوج بگیرد و چرخی در منطقه بزند، می بیند که ایران چگونه بساط پروژه پیچیده و چند لایه آمریکایی-انگلیسی-صهیونیستی «فتنه سبز» را که سالها روی آن کار شده بود، در هم پیچید و در اثر اقتدار و انرژی آزادشده به واسطه «نهضت عاشورایی 9 دی»، چگونه امواج انقلاب، خاورمیانه اسلامی را پیش چشمان از حدقه درآمده دیکتاتورهای وابسته درنوردید. اتفاق کوچکی نبود. یک ملت تمام قد برای پاسداری از انقلاب خود به خیابان آمدند تا نیویورک تایمز خاضعانه و از سر احترام بنویسد «این بزرگ ترین راهپیمایی در خیابان های تهران پس از تشییع باشکوه آیت الله خمینی است.» الحمدالله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء. یعنی نهضت 9 دی را راه اندازی سفارتخانه مجازی یا تولید نرم افزار «هی استک» (انبارکاه) و از این قبیل بازی های مجازی جبران می کند؟! خودشان نوشتند که همین نرم افزار هی استک (Hay stack) کاملاً امن می نمود- مانند یافتن سوزنی در انبار کاه- اما تله بزرگی در خدمت سیستم اطلاعاتی ایران شد تا شبکه ای از مرتبطین با سرویس جاسوسی و وزارت خارجه آمریکا را شناسایی کند. این رفتار سایبری انباشته از بلاهت کجا و «جنگال» ایران کجا؟ اگرچه هنوز ابتدای ماجرا است و آمریکا باید منتظر بماند تا ایران برگ های برنده ناشناخته و رونشده ای را روی میز بگذارد.
بازی بزرگی که ایران برای آمریکا چیده، حالا دیگر صرفاً شطرنجی (موزائیکی- نامتقارن) نیست. هر صفحه شطرنجی ابعادی دارد و با همه سختی، محاسبه پذیر است. ایران خارج از صفحه محاسبات و رادار آمریکا عمل می کند. حداکثر آنچه رادارهای آمریکا قرار بوده رصد کنند و حالا به معضل خورده اند، «تأسیسات» بوده است. این، نوعی نگاه مکانیکی به صحنه است. مگر 33 سال پیش «جس جیمز لایف» رئیس میز ایران در سازمان سیا به مجله آلمانی اشپیگل نگفت «شعار سازمان سیا همیشه این است که با دیکتاتورها تا وقتی که با ما باشند مخالفتی نخواهیم کرد. مثلاً هر وقت که مسئله ایران در ستاد مرکزی سیا مطرح می شد روسا همیشه می گفتند آمریکا به شاه احتیاج دارد و تا او را داریم هیچ غمی نباید داشت... از این رو جای تعجب نیست که ما در مقابل انقلاب ایران چنین انگشت به دهان مانده ایم... ما آنقدر مجهز هستیم که می توانیم نمره اتومبیل لیموزین برژنف را هنگام ورود به کاخ کرملین از هوا برداریم ولی متأسفانه عکس های ماهواره ای ما کما فی السابق از منعکس کردن افکاری که مردم در سر دارند، عاجزند. گناه بزرگ ما این است که در ایران با همه کس جز مردم کوچه و بازار تماس داشته ایم».
آیا ضعف و اختلال راداری آنها برطرف شده بود که پای حسنی مبارک و بن علی و دیگر دیکتاتورها آن قدر ماندند تا در آتش انقلاب ملت ها آب پز شدند؟ آیا آن ماشه تحریمی که جان ساورز بهمن ماه سال 86- قبل از انتصاب به ریاست ام آی 6- می گفت اگر چکانده شود، باعث اختلاف در ایران و تسلیم آنان خواهد شد و چکانده شد، گرهی از گره های کور جبهه استکبار گشود یا ایران را به سوی خلاقیت و خودکفایی بیشتر سوق داد؟ از همه گزینه های روی میز چیزی برای آمریکا و اسرائیل و انگلیس نمانده؛ حال آن که ایران هنوز همه توانایی های خود را رو نکرده است. حزب الله لبنان نیز در حالی که جنگ 33 روزه به سر آمده بود، همه توانایی خود را رو نکرد و البته موشک های مقاومت 10 کیلومتر، 10 کیلومتر، برد خود را افزایش داده و به تل آویو نزدیک شده بودند. شکار «جانور قندهار» در کاشمر، یکی از آن رودست های اطلاعاتی بود که آمریکا از ایران خورد. رودست که نه، یک سیلی و ضرب شست جانانه که تا مدت ها اثر آن بر سیمای سازمان سیا خواهد ماند. محاسبات غرب اینک یکی پس از دیگری خطا از آب درمی آید و شکار کاشمر- نظیر شکار ریگی- تا مدت ها آنها را در خماری نگاه خواهد داشت. حالا بدترین کابوس های اطلاعاتی آمریکا، یکی پس از دیگری تعبیر می شود.
این نوشته به روح بلند دانشمند گمنام و پارسا سردار حسن تهرانی مقدم (رضوان الله تعالی علیه) تقدیم می شود.
محمد ایمانی
منبع:روزنامه کیهان
برچسب ها : کاشمر , آرکیو- 170 , هواپیمای جاسوسی ,