پیش از این فائزه هاشمی، محسن هاشمی، محمد هاشمی و دفتر آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی شکایتهای جداگانهای را علیه مدیر مسئول روزنامه ایران به دادگاه ارائه کرده بودند.
شکایت مهدی هاشمی رفسنجانی از روزنامه ایران در حالی صورت میگیرد که علیرغم اظهار اتهامات فراوان علیه وی از سوی بازداشتشدگان در دادگاه و اظهارات وزیر اطلاعات و دادستان، وی همچنان در خارج از کشور به سر میبرد و حاضر نیست که برای پاسخ به اتهامات خود وارد کشور شده و در دادگاه حاضر شود.
تاکنون 5 اتحادیه بزرگ دانشجویی کشور و آحاد مردم در راهپیماییهای 9 دی و 22 بهمن در بیانیهها و شعارها و پلاکاردهای خود خواستار استرداد مهدی هاشمی فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به کشور و حضور وی در دادگاه صالحه برای رسیدگی به اتهاماتش شدهاند اما علیرغم عدم حضور وی در دادگاه، قوه قضائیه در حال رسیدگی به شکایت این فرزند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از روزنامه ایران است.
بر اساس این گزارش، مهدی هاشمی پس از اغتشاشات ایام پس از انتخابات 22 خرداد، در اوایل شهریور سال جاری به یکباره کشور را به مقصد لندن ترک کرد.
بسیاری از مردم و کارشناسان، رفتن مهدی هاشمی به لندن را با مسائل مطرح شده درباره وی مبنی بر دست داشتن در اغتشاشات پس از انتخابات، بدون ارتباط نمیدانستند و خواستار بازگرداندن وی به ایران برای حضور در دادگاه بودند؛ مسئلهای که هماکنون نیز به قوت خود باقی است.
این شائبهها آنجا بیشتر تقویت شد که در چهارمین جلسه رسیدگی به پرونده آشوبهای پس از انتخابات، مسعود باستانی از روزنامهنگاران فعال دوم خردادی با اشاره به محورهایی که از سوی مهدی هاشمی رفسنجانی به مدیریت سایت "جمهوریت " داده شده بود، گفت: حمله به عملکرد 4 ساله دولت و تضعیف نهادهای قانونی کشور(سپاه ،بسیج، شورای نگهبان و...) و القای تقلب و التهابآفرینی در انتخابات جزو محورهایی بود که دستور کار داشتیم.
همچنین حمزه کرمی مدیر سایت جمهوریت نیز در دادگاه اعلام کرد که مهدی هاشمی در انتخابات پولشویی، سند سازی و از بیتالمال هزینه میکرد.
منبع:روزنامه جوان
مگر چه چیزی را از دست داده اند که اینقدر برایشان گران آمده و به جای نقد تهدید می کنند که فلانی باید از سینما و تلویزیون برود؟
کسانی که شعار تحمل مخالف می دادند و می گفتند حاضریم تا جانمان را بدهیم تا مخالفمان حرف بزند چگونه عصبانیت بر عقلانیت شان غلبه کرده که حاضر اند به هر وسیله ای متمسک شوند تا عصبانیت خود را تخلیه کنند و مخالفشان را خفه کنند؟که البته این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست.
آیا این حضور در سینماو تلوزیون و برخورد مثلا منتقدانه دوستان نشان نمی دهد از اول هم ژست روشنفکر بازی به خود می گرفتند و به آنچه که می گفتند اعتقادی نداشتند؟
البته در میان نقد ها و منتقدان ارزیابی های درستی وجود دارد که می تواند چراغ راه آینده باشد و اساسا هیچ کس نمی تواند کار خود را خالی از اشکال بداند.اما خطاب این سخن کسانی است که از نوشته هایشان بر می آید که با دندان به هم سائیدن به جای قلم دست به شمشیر برده اند. تعابیر هتاکانه و تحدید آمیز و تحقیر آمیز و این عصبانیت اجازه حتی دیدن درست را به آنها نداده است.
منبع:روزنامه جوان
در این روزها، نویسندگان زیادی اقدام به مشخّص کردن زمان ظهور امام
زمان(ع) کردهاند. این خود، نشاندهندة اشتیاق و لحظهشماری مردم برای
زودتر تحقّق یافتن بشارتهای نبوی(ص) است که طبق آن، صفحات تاریخ دگرگون
میشود و جهت حرکت بشریّت را از ستم و بیعدالتی به سمت عدالت و دادپروری
تغییر میدهد. این کار، یا از عشق زیادشان به حضرت بقیّـةالله(ع) سرچشمه
میگیرد یا از ناآگاهی آنها از حقایق واقعی.
حقیقتی که باید بدان توجّه داشت، این است که ائمة
اهلبیت(ع) با وجود آنکه بسیار، از امام مهدی(ع) سخن گفته و ویژگیهای
دوران ایشان و نشانههای ظهورش را برشمردهاند، امّا از بیان زمان ظهور
خودداری کرده و حتّی مردم را از مشخّص کردن زمان خاصّی برای ظهور ایشان،
نیز نهی کردهاند. امامان(ع) به ما دستور دادهاند، هر کس را که از زمان
ظهور خبر میدهد، تکذیب کنیم، زیرا زمان ظهور یکی از اسرار الهی است که
خداوند بزرگ، با حکمتی، آن را از مردم پوشیده و پنهان نگاه داشته است.
در زیر برخی نمونههای توقیت و تعیین کردن زمان ظهور را بیان میکنیم:
1.
عبد محمّد حسن، در کتاب خود: «اقترب الظّهور» با استناد به برخی احادیث
اهلبیت(ع) و تطبیق آن با اوضاع و احوال جهان مینویسد: «زمان ظهور امام
نزدیک شده است و امام در روز شنبه 10 محرم سال 1429 ق. برابر با 19 ژانویة
2008 م. ظهور میکند». او در کتاب خود، به برخی نشانههای پیش از ظهور و
زمان روی دادن آن اشاره میکند. از جمله:
ـ 18 ژوئن تا 24 ژوئن 2007، بارش بسیار زیاد باران؛
ـ 21 جولای 2007، روز جمعه، روز خروج سفیانی؛
ـ 4 اکتبر 2007، شب جمعه در شب قدر، صیحه و ندای آسمانی با صدای جبرئیل؛
ـ 19 دسامبر 2007، کشتار کوفه به دست سفیانی؛
ـ 3 ژانویه 2008، کشته شدن نفس زکیّه در مکّه؛
ـ 24 ژانویه 2008، خسف بیداء؛
ـ اوّل اکتبر 2008، نزول حضرت عیسی(ع)؛
ـ 17 اکتبر 2008، فتح قدس.
2.
جابر البلوشی، در کتاب خود: «ظهور الامام المهدی(ع) عام 2015 م. نبوءةٌ
قرآینة» ظهور امام(ع) را در روز شنبه، دهم ماه محرم سال 1437 ق. بر اساس
علم اعداد و حروف و با توجّه به آیات قرآن دانسته است. او بسیاری از حوادث
ظهور و وقت وقوع آن را بیان کرده است، از جمله:
ـ 2010 م، ترسیم مرزهای همیشگی اسرائیل، خروج آمریکاییها و انگلیسیها از عراق؛
ـ
2014 م، یک سیارة بزرگ به زمین برخورد میکند و باعث به وجود آمدن
طوفانها، زمینلرزهها و سیلهای زیادی در تاریخ 21/3/2014 میشود؛
ـ 1436 ق. خروج سفیانی، خراسانی و یمانی؛
ـ 2018 م، نزول حضرت مسیح(ع)؛
ـ 2019 خداوند ایالات متّحدة آمریکا را با دو طوفان و با یک سیارة کوچک (شهاب سنگ) نابود و ویران میکند.
3.
فارس فقیه، در جزوهای که تحت عنوان «أنت الان فی عصر الظّهور؛ تو، اکنون
در عصر ظهوری» تهیه کرده، نام شخصیّتهای دوران ظهور مانند خراسانی،
یمانی، شعیب بن صالح و ... را مشخّص کرده، برخی از شخصیّتهای کنونی را با
آن تطبیق داده و آنها را یمانی، خراسانی و... دانسته است. وی همچنین جزوة
دیگری به نام «جمیع الأدیان تقول أنّه عصر ظهور؛ همة ادیان میگویند اکنون
دوران ظهور است» منتشر کرده است.
4. ماجد
المهدی، صاحب کتاب «بدأ الحرب الأمریکیة ضدّ الإمام المهدی(ع)» در مورد
تعیین زمان ظهور در فصلی از آن نوشته است: «آیا تعیین کردن زمان ظهور
مبارک ایشان، حرام و نهی شده است؟ روایتها و عقل این را نفی میکند». او
سپس به بررسی موضوع تعیین زمان ظهور میپردازد و میگوید: «حتّی
دشمنانمان، از نزدیک بودن زمان ظهور، آگاه هستند در حالی که ما میخواهیم
با دلایل واهی و نادرست، سر خود را مانند کبک زیر برف کنیم».2
5.
سیّد محمد علی طباطبایی در کتاب خود: «مائتان و خمسون علامة؛ دویست و
پنجاه نشانه»، زمانهایی را به عنوان سال ظهور مشخّص کرده است و در فصل
یازدهم آن، براساس محاسبة ابجدی زمان ظهور، گفته است: «اینها تنها
میتواند یک احتمال باشد».3
6. سیّد حسین
حجازی نویسندة کتابی با عنوان: «إستعدّوا فإنّ الظّهور قریب؛ آماده باشید،
ظهور نزدیک است»، نوشته است: «بدون اینکه تاریخی برای فرج تعیین کنیم، با
مطالعة این کتاب و پس از تأمل، اندیشه و درنگ به این نتیجه میرسیم که
زمان ظهور نزدیک است و به طور دقیقتر باید بگوییم که حتّی سالمندان ما هم
باید آروزی دیدار مولایمان را در زمان حیات خود داشته باشند».
تعیین کردن زمان ظهور یا نشانههای آن، در بین اهل سنّت نیز مصادیقی داشته است؛ ازجمله:
7.
احمد عبدالله زکی عمیش5 در مصر، در کتاب خود: «إنّ المهدی المنتظر علی قید
الحیاة؛ مهدی منتظر در قید حیات است» 12 دلیل ذکر کرده که براساس آن، مهدی
موعود اسلامی، در قید حیات است. او در کتاب خود، سال 1430 ق. را سال قیام
مهدی(ع) میداند. وی گفته است حداکثر تا سال 1430 ق. مهدی امین خروج
میکند.6
8. بسّام نهاد جراد، در فلسطین،
در کتابی تحت عنوان: «زوال اسرائیل عام 2022 نبوءة أم صدف رقمیة» مسئلة
نابودی اسرائیل را در سال 2022 م. با ظهور امام مهدی(ع) مرتبط میداند.
دلایل تعیین کنندگان زمان ظهور:
تعیینکنندگان وقت ظهور هیچگونه ایرادی برای تعیین زمان ظهور نمیبینند، نه حرمتی و نه هیچگونه نهیای. آنها میگویند:
1.
احادیث و روایات شریفهای که تعیین زمان ظهور را نهی میکنند، عام و مطلق
نیستند، بلکه منظور آنها تکذیب کسانی است که توقیت را به اهلبیت(ع) نسبت
میدهند و درحقیقت، توقیت منسوب به ایشان(ع) به دروغ را نهی کرده است.
یعنی کسانی که زمانی برای ظهور تعیین میکنند، صرفاً اگر آن زمان و گفتة
خود را به اهلبیت(ع) نسبت دهند، دروغگو هستند، زیرا امامان(ع) در گذشته،
زمانی برای آن مشخّص نکردهاند و در آینده نیز زمانی را تعیین نمیکنند.
2.
روایتی وجود دارد که ثابت میکند ائمّة اهلبیت(ع) زمان ظهور را بیان
کردهاند، خداوند بداء پیش آورده و زمان ظهور را تغییر داده است. به
عنوان مثال، در روایتی آمده است: «ابوحمزة ثمالی گفت: از امام محمّد باقر
شنیدم، فرمود: ای ثابت، خداوند، زمان این امر را در سال 70 هجری تعیین
کرده بود، زمانی که حسین(ع) کشته شد، امّا غضب خداوند شدّت یافت و آن را
به سال 140 به تأخیر انداخت، هنگامی که ما در مورد آن با شما سخن میگوییم
شما آن را منتشر و فاش میکنید و پرده و نقاب را برمیدارید و به همین
دلیل، خداوند پس از آن، زمانی را معین نفرموده است. ابوحمزه میگوید: در
مورد آن با امام جعفر صادق(ع) سخن گفتم و ایشان فرمود: «درست است،
اینگونه بوده است».8 این روایت روشن و صریح است و همانگونه که ماجد
المهدی میگوید، اگر توقیت و تعیین زمان ظهور، حرام یا ممنوع بود، آیا
امکان دارد معصومی مرتکب فعل حرام و ممنوع شده باشد؟
3.
روایات زیادی از اهلبیت(ع) نقل شده که مردم را از نامگذاری یا نام بردن
امام زمان(ع) نهی میکند و از روایات مختلف درمییابیم که حتّی بردن نام
امام مهدی(ع) نیز ممنوع و نهی شده و از نظر شرعی حرام است9. جدا از این،
یک روایت وجود دارد که افرادی را که در میان مردم نامی بر او میگذارند
لعن کرده است. با توجّه به این مطالب، باید گفت همة ما ملعون هستیم زیرا
ما شب و روز نامهایی را برای ایشان به کار میبریم. در گردهمآییها، بر
منبر مسجدها و حسینیهها و در اینترنت، چه کسی از ما نام شریف ایشان را
نمیداند؟!
حال، ما چگونه میتوانیم این احادیث را با احادیث و روایات
زیادی از اهلبیت(ع) که نام امام مهدی(ع) را ذکر کردهاند، در کنار هم
بگذاریم؟ و حتّی یک حدیث اهلبیت از پیامبر(ص) نقل کردهاند که نام دوازده
امام بعد از خودشان را ذکر کرده است. با خواندن این حدیث متوجّه میشویم
که نام امام مهدی(ع) «محمد» بن امام حسن عسکری است و با توجّه به این،
توقیت را نیز میتوان از این باب دانست و آن را جایز شمرد.
4.
شیخ کلینی در کتاب «الکافی» هشت باب را به صاحبالزّمان(ع) اختصاص داده که
ششمین باب تحت عنوان «مکروه بودن توقیت» است. کلینی در این باب، دو خبر از
امام باقر(ع) و پنج خبر از امام جعفر صادق(ع) در نفی مسئلة توقیت ظهور
امام ذکر کرده امّا چرا تعیین زمان ظهور را مکروه دانسته است، نه حرام؟
ماجد المهدی سؤال میکند: چرا شیخ کلینی این باب را تحت عنوان مکروه بودن
توقیت آورده نه حرام و ممنوع بودن توقیت؟
نهی توقیت؛ روایات و عقل
برخی
ادّعا میکنند که تعیین زمان ظهور امام(ع) امکانپذیر است. با پژوهش و
بررسی ادلّة شرعی و عقلی، در مییابیم که نهی توقیت از جمله اموری است که
در بسیاری از اخبار و روایات بر آن تأکید و توصیه شده است که اعلام زمان
ظهور، امری الهی است. از برخی اخبار اینگونه دریافت میشود که هر کس
زمانی برای ظهور آن حضرت معین کند، در حقیقت در علم خداوند شریک شده است
امّا باید دانست، حکمت الهی چنین اقتضا کرده که زمان ظهور ناشناخته و
نامعلوم و از مردم پوشیده باشد؛ همانند امور دیگر مانند شب قدر یا زمان
مرگ. علّت نهی توقیت یا تعیین و مشخّص کردن روز ظهور، به وجود حکمتی الهی
و اسرار زیادی باز میگردد که سیره و زندگینامة ایشان را در بر گرفته
است، مانند مسئلة غیبت. با توجّه به این، از نظر نگارنده راز اصلی توقیت،
این است که از امور غیبی است. به همین دلیل، ما در ادامة این پژوهش در
شمارههای بعدی سعی میکنیم برخی از حکمتها و دلایل نهی توقیت و راز
پوشیده نگاه داشتن زمان ظهور را برای خوانندگان گرامی، روشن سازیم.
مجتبی الساده
مترجم: سیّد شاهپور حسینی
ماهنامه موعود شماره109
پینوشتها:
1.
پژوهش ارائه شده در اوّلین کنفرانس علمی در مورد امام مهدی(ع) که مرکز
الدراسّات التخصیصیـ[ فی الامام المهدی(ع) در تاریخ 22 تموز 2007 در نجف
اشرف آن را برگزار کرد.
2. این پژوهش در تاریخ 10/12/2006 در سایت شبکة هجر الثقافیة منتشر شد.
3. مائتان و خمسون علامـ[، ص 184.
4. استعدوا فان الظهور قریب، ص 8.
5. منبع و اندیشمند مصری، دارندة مدرک لیسانس مطالعات اسلامی و زبان عربی، دانشکدة دارالعلوم، دانشگاه قاهره.
6. کتاب المهدی المنتظر علی قید الحیا\، مراجعه کنید دلیل دهم.
7.
مراجعه کنید کتاب: اقترب الظّهور؛ عبد محمّد حسن، ص 14 و پژوهش: هل
التوقیت للظهور المبارک محرم أو منهی عنه؟؟ الروایات و العقل ینفی هذا؛
ماجد المهدی، پایگاه اینترنتی شبکه هجر الثقافیة تاریخ 10/12/2006
8. غیبـ[ نعمانی، ص 197، غیبـ[ طوسی، ص 287، المعجم الموضوعی لأحادیث المهدی، ص 767.
9.
سیّد محمّد حسینی شیرازی در کتاب خود تحت عنوان الامام المهدی(ع) گفته
است: گفته شده ذکر نام ایشان در زمان غیبت جایز نیست، امّا سخن غیر متیقنی
است زیرا شرایط سیاسی زمان امام عسکری(ع) و پس از آن، اجازه ذکر نام شریف
ایشان را نمیداد زیرا عبّاسیان و امثال اینها، تلاش میکردند ایشان را از
یادها ببرند و ایشان را به قتل برسانند و تصوّر میکردند میتوانند نور
خداوند را خاموش کنند. امّا ظاهراً ذکر نام ایشان در این زمان جایز است.
هرچند تمام حکمتهای عدم ذکر نام ایشان در آن زمان برای ما روشن نشده است
جدا از این، در مورد حرمت نامگذاری و حرمت ذکر نام شریف ایشان نیز اختلاف
نظر وجود دارد. در دوران متأخر، مشهور این است که ذکر نام ایشان جایز است
و حرمت نامگذاری مربوط به زمان غیبت صغرا است و آن هم علل داشته که ما آن
را ذکر کردیم. به نظر ایشان، آنگونه که در موسوعة الفقه، ج 93، کتاب
المحرمات، ص 198 آمده: تسمیّة امام غایب(ع)، به نام محمد، ظاهراً نام
بردن از ایشان با این نام حرام نیست، قول به حرام بودن آن مشکل است هر چند
احتیاط در ترک آن است.
10. کمالالدّین، ص 440.
منبع:سایت موعودhttp://mouood.org/content/view/10187/3
در مورد تقوا : چون کلمه تقوا یک سخن تکرار شونده است و فرهنگ
تقوا در جامعه خیلی تکرار میشود، من اصرار دارم شما آن نکتهی حرف مرا دریابید،
ولذا مقصود را درست توجه کنید! من گفتم تقوا را میتوانیم اینطور معنی کنیم که شما
بفهمید. اما واژه گزینی برای ترجمه یک معنی دیگر است.
مفهوم تقوا
تقوا یعنی پرهیز با حرکت نه پرهیز با سکون، یک وقت هست شما در حال سکون پرهیز
میکنید، یعنی برو در خانهات بنشین و کاری به کار چیزی نداشته باش و با رانندگی
نکردن پرهیز کن به این که به کوه نخوری و از دره پرتاپ نشوی، پرهیز از کوهنوردی
کردن، حرکت نکردن در خارزارها که خارهای مغیلان دامن شما را نگیرد، این جور پرهیز
است و اسلام این را به شما توصیه نمیکند. بلکه میگوید در سینهی قضایا و
واقعیتها با حوادث روبرو بشوید و در عین حال پرهیز کنید. مثل رانندهای که رانندگی
میکند اما پرهیز هم میکند و این پرهیز همان است که گفته شد. مراقبت کردن و مواظب
خود بودن، پس کلمهی پرهیز در اینجا یک کلمهای است درست، منتها چون پرهیزگاران در
ترجمهی متقین زیاد تکرار شده و در ذهنها آن حساسیت لازم را به معنا برنمیانگیزد،
من ترجیح دادم بگوئید پرهیزمندان البته پرهیزمندان را هم چون جا نیفتاده اصرار
ندارم بگوئید، خود بنده آن سالهای قدیم تقوا را پروا گرفتن و پرواداشتن را معنا
میکردم، اما بعد فکر کردم دیدم عبارت پرواکاران و پروامندان یک عبارت نامأنوسی است
و هیچ مصطلح نیست، یعنی آن موسیقیی لغت باید بر گوش سنگینی نکند، باید زیبا به گوش
برسد تا رایج شود و این یکی از رازهای واژه گزینی است.
بنابراین : شما معنای
تقوا را بدانید: که تقوا یعنی: پرهیز در حال حرکت و مراقبت در حال حرکت، در میدانها
حرکت بکنید، اما مواظب باشید! از اصطکاکها، از غلط رفتن راهها، از واردکردن
ضایعهها بخود یا دیگران و از تخطّی کردن از حدودی که برای انسان معین کرده که
انسان را به گمراهی میبرد، چون جاده بسیار خطرناک و طولانی و ظلمانی
است.
این ظلمات دنیا را مشاهده میکنید که قدرت مادی گرچه گردوغباری امروز
در دنیا برپا کرده؟ عربده میکشند و تصمیمگیری میکنند و چه بسیار انسانهایی که در
این راهها گمراه میشوند. پس باید مواظب بود! چقدر انسان امروز در دنیا حقانیت
راههای استکباری را در دلش قبول دارد؟ همین که میگویند افکار عمومی غرب اینگونه
گفت همین تلاشی که میکنند تا افکار عمومی غرب را علیهیک مفهومی و یک حقیقتی
برانگیزد این برای چیست؟ برای همین است که میخواهند باورها انسانها را جلب کنند که
متأسفانه باور خیلی را جلی میکنند و این همان گمراهی پذیری راه حقیقت و راه زندگی
است که اگر یک ذره هشیاری شان را از دست دادند گمراه خواهند شد، ولذا در این راه
تقوا لازم است اگر کسی این تقوا را داشت، آن وقت قرآن او را هدایت کند، لکن اگر کسی
این تقوا را نداشت و همچنان چشم بسته، بزن و برو و بیتوجه مستانه حرکت کند، آیا
قرآن میتواند او را هدایت کند؟ ابداً ، هیچ سخن حقی این چنین آدمی را نمیتواند
هدایت کند! کسی که گوش دل به هیچ چیز نمیدهد و هیچ حقیقتی را باور ندارد، وسرمست
ودربست در اختیار شهوات خودش، یا شهوات دیگران دارد حرکت میکند. قران او را هدایت
نخواهد کرد. بله قرآن یک ندایی هست، اما این ندا هیچوقت به گوش آنها حساس نمیآید.
در قرآن یک تعبیری هست که میفرماید : اولئک ینادون من مکان بعید ( 44- فصلت ) و
این اشاره به همین آدمهاست میگوید : آنها ندا داده میشوند از راهی دور. شما گاهی
یک آهنگی را از راه دور میشنوید، مثلاً یک نفر خوشخوانی یک نغمه بسیار زیبایی را
با زیر و بمهای بسیار رقیق و لطیفی دارد میخواند اما فرض کنید از فاصله یک
کیلومتری، صدای او میآید لکن چه میگوید؟ اولاً معلوم نیست، چون لفظ شنیده نمیشود
و فقط صدا شنیده میشود، بعد همین صدا هم که ظرافتهای درونش بکار رفته اصلا فهمیده
نمیشود، مثل یک خطی که بر دیوار رسم شده و شما آنرا از دور میبینید یک خط است اما
وقتی نزدیک میروید میبینید این خط مثلاً یک ظرافتهایی درونش به کار رفته که از
دور نمیشود دید، ولذا این آدمها را قرآن میگوید مثل اینکه از دور صدایشان میزنند
چیزی نمی شنوند پس باید هشیار بود تا هدایت شد. این مختصری از جلسهی گذشته و، هدی
للمتقین بود.
(درسهایی از قرآن جلد اول مقام معظم رهبری)
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام
علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم مصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین
المنتجبین. الهداة المهدیّین المعصومین. سیّما بقیّةالله فیالأرضین.
اجتماع
عظیمی که در این نقطه برجسته تاریخی تشکیل شده است، نشانه بزرگی از
قدرشناسی ملت ایران است. از اطراف کشور، مردان، زنان، پیران و جوانان به
این نقطه و دیگر نقاطی که در تاریخِ جنگ تحمیلی، نقاط برجسته و
فراموشنشدنی بودهاند، شتافتهاند و در حقیقت، یاد آن جوانان، رزمندگان،
دلاوران و مؤمنانی را که کشور و تاریخ و ملت ما همواره مدیون آنهاست،
گرامی داشتهاند. البته لازم است با قلب و زبان از مردم عزیزی که امروز از
شهرهای دزفول، اندیمشک و شوش در این جلسه بزرگ شرکت کردهاند و همچنین از
بقیه هممیهنان ایرانیمان که از سرتاسر نقاط کشور به اینجا آمدهاند،
سپاسگزاری کنم.
هم زمان و هم مکان، بسیار حسّاس است. زمان، یادآور نهضت
عظیم و فراموشنشدنی حسینبنعلی علیهالسّلام است. امروز روز پنجم شهادت
آن حضرت است؛ روزهای داغِ تازه خاندان پیامبر است. در مثل چنین روزهایی
تاریخ صدر اسلام شاهد یکی از بزرگترین حوادثِ دورانِ تاریخ بشر بود. این
روزها با آن روزهای حسّاس و تاریخساز مصادف است. مکان هم پادگان دوکوهه
است که عاشوراییانِ زمان ما - جوانان از جان گذشته و دلاور ما - در طی
سالهای متمادی دفاع مقدّس، در همینجا اجتماع کردند و در همین حال و هوا،
عزم و تصمیم مردانه و مؤمنانه خود را بر دفاع از این کشور به مرحله عمل
درآوردند. این پادگان و سرزمین، شاهد فداکاریها، اخلاصها، ایمانها و
روحیههای مالامال از امواج صفا و طراوتی است که از جوانان مؤمن بسیجی و
فداکار بروز کرده است.
از طرفی آغاز سال جدید شمسی و فصل بهار نیز هست.
امسال بهار طبیعت - که آغاز سال ایرانی ماست - با بهار معنویت همراه شده
است. بجاست این روزها را از لحاظ تقارن زمانی از جمله پدیدههای کمیاب
دوران خودمان به حساب آوریم. بنده هم مثل قطرهای در این دریای خروشان، به
قصد اظهار ارادت و اخلاص به آن دلها و جانها و روحهای پاکی که بعضی شهید
شدند و بعضی بحمدالله زندهاند و در این فضا و منطقه، آزمایشهای بزرگ صدر
اسلام را دوباره تکرار کردند، به اینجا آمدهام.
بعضی از انسانها از
حقایق غفلت میکنند و بعضی از دلهای ناپاک، از غفلت دلها سوء استفاده
نموده و مقاصد شیطانی و اهداف پلید را در فضای غفلت از حقایق، منتشر
میکنند. هر دلی که برای حقیقتْ احترام قائل است، هر انسانی که برای
معنویت، صفا، اخلاص و انسانیت ارزش قائل است، باید اینطور مکانها و
خاطرهها را همیشه عزیز بدارد. این وظیفه همه ماست و امیدوارم که این
تجمّع شما برادران و خواهران در این مکان - که نموداری از احساسات ملت
ایران است - پاسخ یاوهگویان را بدهد و بداندیشان و کجرُوان را متنبّه
کند.
امسال به عنوان سال «عزّت و افتخار حسینی» شناخته شد. این عنوان و
نامی است که میتواند به رفتار ما در طول سال جهت بدهد. این عناوینی که
برای سالها در نظر گرفته میشود و ملت ایران، هر سالی را به این نامها
مینامد، شعارهای همیشگی ملت ایران است و مخصوص یک سال نیست. همانطور که
در آغاز سال جدید به عرض ملت ایران رساندم، سال «رفتار علوی» که عنوانِ
سال گذشته بود، به این معنا نیست که با پایان سال، وظیفه رفتار علوی از
دوش ما برداشته شد؛ نه. مسؤولان کشور برای همیشه وظیفه دارند رفتار علوی
را سرلوحه همه کارها و برنامههای خودشان قرار دهند. زمانی نظام اسلامی
دچار اختلال واقعی خواهد شد که فراموش کند نماد و سرمشق بزرگی مثل
علیبنابیطالب علیهالسّلام دارد. حکومت علوی باید همیشه در مقابل چشم
ما باشد و در آن جهت حرکت کنیم و آن را بخواهیم و برای آن تلاش نماییم.
آرزوهای انسانهای ستمدیده تمام قرون در حکومتی برآورده خواهد شد که با
رفتار علوی اداره شود، و لاغیر. بشر در طول قرونِ تاریخِ طولانی خود از چه
دردهایی بیشتر رنج برده است؟ از بی عدالتی، تبعیض، زورگویی و تحکم قدرتهای
غاصب. همچنین از بیرحمی و برادرکشی رنج برده است؛ بشر از جهالتهایی که
اختیار زندگی مردم را در قبضه قدرتهای ظالمانه گرفتند، رنج برده است؛ بشر
همواره از جهل، ستم و تبعیضِ ناروا نالیده است. عمده محرومیتهای انسان در
طول تاریخ، ناشی از سلطه ظالمان و نااهلان، خوی وحشیگری، بیرحمیها و
جنگافروزیهاست؛ بشر از حقوق اصلی و طبیعی خود محروم مانده است.
حکومت
علوی بشر را به عدالت، آرامش، ایمان به معنویت، صفا و برادری، صلح و دوستی
حقیقی میرساند؛ نه مثل آن کسانی که نام و شعار صلح را در دنیا مطرح
میکنند، اما خودشان آتش همه جنگها را روشن و همه فتنهها را هم در میان
انسانها برپا میکنند. نظام و حکومت علوی به برکت عدل همگانی و فراگیر،
انسانها را در امنیت و آرامش واقعی نگه میدارد. اگر به امیرالمؤمنین
علیهالسّلام فرصت داده میشد، آن حضرت دنیای آبادی از جهت مادّی و معنوی
و مالامال از عدالت، آرامش و صلحِ حقیقی که بشر قبل از آن هرگز ندیده بود،
به وجود میآورد. امروز هم جز در سایه چنین رفتاری، نمیشود به این آرزوها
رسید. بنابراین رفتار علوی برای ما یک درس همیشگی است و مختص یک سال نیست؛
البته هدفهای بزرگ، در زمانهای متناسب و طولانی و با تلاش و مجاهدت، قابل
حصول است. هدفهای بزرگ را نمیتوان با راحتطلبی، مفت و مجّانی، بدون تلاش
و مجاهدت به دست آورد؛ باید تلاش و برنامهریزی کرد.
همانطور که عرض
کردم، در سال گذشته دو حرکت از سوی مسؤولان در جهت رفتار علوی شروع شده
است: یکی مسأله اشتغال و دیگری مسأله مبارزه با فساد است. این شروع، مبارک
است و باید هردو ادامه پیدا کند. معنای اشتغال این است که جوانِ مستعدِّ
آماده به کار، فرصت تلاش و فعالیت به دست آورد تا هم نیاز شخصی خود را از
این راه برطرف کند و هم به پیشرفت و آبادانی کشور و رونق اقتصادی آن کمک
نماید. این امر برنامهریزی میخواهد که این کار را مسؤولان دولتی ما شروع
کردهاند و باید با جدّیت ادامه پیدا کند؛ هیچ چیز نباید مانع از اجرای آن
شود. اگر تهدید امریکا است، اگر امواج سیاسی است، اگر درگیریهای جناحی
است، اگر خودخواهیهای این و آن است، هیچ کدام از اینها نباید مانعِ این
شود که مسؤولان ذیربطِ دستگاههای دولتی در این قضیه اشتغال - که یک قضیه
بسیار اساسی است - کار خودشان را باجدیّت دنبال نکنند. من در چند ماهِ قبل
از این، به مسؤولان بلندپایه این بخش از دولت گفتم آن مجموعهای که برای
ایجاد اشتغال در کشور کار میکند، باید مثل اتاق جنگِ دوران دفاع مقدّس که
شب و روز نمیشناخت، کار کند. در دوران جنگ و دفاع مقدّس برای آن
مجموعههایی که مشغول طرّاحی جنگ بودند، شب و روز، تعطیل و غیر تعطیل،
اوّلِ هفته و آخرِ هفته معنا نداشت؛ مرتّب مشغول کار بودند. امروز باید
برای ایجاد اشتغال به همان نحو تلاش شود. جوان ما باید بتواند از نیرویش،
برای اداره زندگی خود و پیشرفت کشور به معنای حقیقی استفاده کند؛ کشور هم
این ظرفیت را دارد. خوشبختانه مسؤولان - تا آنجایی که من دیدهام و
میشناسم - به این امر معتقد و علاقهمندند و باید همّت کنند.
همه
بدانند تهدید دشمنان این ملت و کشور - چه تهدید نظامی و چه تهدید سیاسی -
برای این کشور چندان حائز اهمیت نیست و برای این ملت تهدید واقعی به حساب
نمیآید. این ملت یک ملت شجاع است که طعم عزّت و استقلال را چشیده است.
این جوانان - که عمده نسل امروز ما را تشکیل میدهند - هرگز بیگانهای را
بر کشور خودشان مسلّط ندیدهاند؛ لیکن زمان ما اینگونه نبود. نسل ما در
دورانی چشم باز کرد که براثر ضعف حکومتها در داخل کشور، نیروهای اشغالگر
خارجی همهکاره بودند. در مشهدِ ما نیروی بیگانهای از یک دولت، در
آذربایجان نیروی بیگانهای از دولت دیگر؛ در خودِ تهران هم نیروهای بیگانه
دیگری از دولتهای مختلف حضور داشتند. بعد هم که به ظاهر نیروهای نظامیشان
را خارج کردند، نفوذهای سیاسیشان را بجا گذاشتند. نسل گذشته شما فضای کشور
را این چنین دیده بود؛ مسؤولان کشور، سرسپرده و مطیع بیگانگان بودند؛ لیکن
نسل امروز اینطور نیست. نسل امروز، ملت، کشور، مسؤولان، حکومت و نظام خود
را همیشه آزاد، سربلند، مستقل و عزیز میبیند؛ همه نمادهای کشور را دارای
نشانههای استقلال دیده و به خود میبالد؛ این نسلی است که از تهدید دشمن
نمیهراسد. لذا این تهدیدها برای کشور خطر جدّی نیست. خطر جدّی برای کشور
عبارت است از آن مسائلی که ما به دست خودمان به وجود آوریم. ایجاد اختلاف،
ایجاد بیایمانی، ایجاد ناامیدی نسبت به آینده، القای وجود اختلاف و
دوئیّت، القای احساس ضعف در مقابل دشمن - که بعضیها متأسّفانه از روی
نادانی یا غرضورزی این کارها را میکنند - احساس ناتوانی در مسؤولان کشور
- که بعضی این احساس را عملاً و بعضی قولاً ترویج میکنند - برای کشور
منشأ خطر است. مسؤولان باید توجّه داشته باشند و مردم عزیز ما هم
هوشیارانه متوجّه باشند و القائات دشمن را بشناسند.
مسأله بعدی، مبارزه
با فساد است. در مورد برخورد با فساد دو گرایش افراطی و تفریطی هست.
بعضیها وقتی صحبت از مبارزه با فساد میشود، تصوّر میکنند که مبارزه با
فساد، یک بهانه سیاسی برای برخورد با این و آن است؛ این غلط است. مبارزه
با فساد، مبارزه با فساد است! در هر جامعهای اگر نقطه فاسد، شناسایی،
کنترل و قلع و قمع شد، فساد متوقّف میماند، والّا رشد پیدا میکند. فرق
نظام اسلامی و نظام صالح با نظامهای فاسدی که در مقابل گسترش فساد
بیدفاعند، این است که در اینجا مسؤولان اصلی کشور و دلسوزانِ جامعه،
برخوردار از صلاحند؛ برنامه و رفتار کشور، برنامه صلاح است. البته آدم
فاسد هم پیدا میشود، منتها باید با او برخورد شود. بعضی تصوّر میکنند که
مبارزه با فساد یک حرکت سیاسی است؛ این تصوّر غلطی است. مبارزه با فساد
حرکت سیاسی نیست؛ یک حرکت حقیقی و کاری لازم است. بعضی هم در نقطه مقابل،
از آن طرف افراط میکنند؛ یعنی وقتی گفته میشود «فساد» خیال میکنند
همهجا را فساد گرفته است؛ خیر، این چنین نیست. آنچه که ما را
برمیانگیزد، وجود فساد، ولو در یک بخش، در یک گوشه و به وسیله افراد
معدودی است. ما میدانیم اگر با این پدیده مبارزه نشود، فساد نهادینه و
ریشهدار میشود و در آن صورت قلع و قمعش مشکل میگردد. این مبارزه معنایش
آن نیست که عناصر فاسد و مفسد همه زمامهای کار را در بخشهای مختلف به دست
گرفتهاند. عناصر صالح، مؤمن و دلسوز، در دستگاههای داخل کشور - چه قوّه
مجریّه و چه قوّه قضاییّه - بسیار هستند که اجرا هم دست آنهاست و با کمال
صلاح، کار خودشان را انجام میدهند و خوشبختانه اینها اکثریت و چهره غالبِ
دستگاهند. منتها یک مفسد و فاسد، چهره دیگران را هم خراب میکند. این دو
حرکت، یعنی ایجاد اشتغال و مبارزه با فساد باید ادامه پیدا کند.
این
سال، سال «عزّت و افتخار حسینی» است. این عزّت، چگونه عزّتی است؟ این
افتخار، افتخار به چیست؟ آن کسی که حرکت حسینبنعلی علیهالسّلام را
بشناسد، میداند که این عزّت، چگونه عزّتی است. از سه بُعد و با سه
دیدگاه، این نهضت عظیم حسینی را که در تاریخ اینطور ماندگار شده است،
میشود نگاه کرد. در هر سه بُعد، آنچه که بیش از همه چشم را خیره میکند،
احساس عزّت و سربلندی و افتخار است.
یک بُعد، مبارزه حق در مقابل باطلِ
مقتدر است که امام حسین علیهالسّلام و حرکت انقلابی و اصلاحی او چنین
کرد. یک بُعد دیگر، تجسّم معنویت و اخلاق در نهضت حسینبنعلی است. در این
نهضت عرصه مبارزهای وجود دارد که غیر از جنبه اجتماعی و سیاسی و حرکت
انقلابی و مبارزه علنی حق و باطل است و آن، نفس و باطن انسانهاست. آنجایی
که ضعفها، طمعها، حقارتها، شهوتها و هواهای نفسانی در وجود انسان، او را
از برداشتن گامهای بلند باز میدارد، یک صحنه جنگ است؛ آن هم جنگی بسیار
دشوارتر. آنجایی که مردان و زنان مؤمن و فداکار پشت سر حسینبنعلی
علیهالسّلام راه میافتند؛ دنیا و مافیها، لذّتها و زیباییهای دنیا، در
مقابلِ احساس وظیفه از چشم آنها میافتد؛ انسانهایی که معنویتِ مجسّم و
متبلور در باطنشان، بر جنود شیطانی - همان جنود عقل و جنود جهلی که در
روایات ما هست - غلبه پیدا کرد و به عنوان یک عدّه انسان نمونه، والا و
بزرگ، در تاریخ ماندگار شدند. بُعد سوم که بیشتر در بین مردم رایج است،
فجایع، مصیبتها، غصّهها، غمها و خونِدلهای عاشوراست؛ لیکن در همین صحنه
سوم، باز هم عزّت و افتخار هست. کسانی که اهل نظر و فکر و تأمّلند، باید
هر سه بُعد را دنبال کنند.
در آن بُعدِ اوّل که امام حسین
علیهالسّلام یک حرکت انقلابی به راه انداخت، مظهر عزّت و افتخار بود.
نقطه مقابلِ حسینبنعلی چه کسی بود؟ آن حکومت ظالمِ فاسدِ بدکارهای بود
که «یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان» . نمودار اصلی این بود که در
جامعهای که زیر قدرت او بود، با بندگان خدا و انسانها با ستم، عدوان،
غرور، تکبّر، خودخواهی و خودپرستی رفتار میکرد؛ این خصوصیت عمده آن حکومت
بود. چیزی که برایشان مطرح نبود، معنویت و رعایت حقوق انسانها بود. حکومت
اسلامی را به همان حکومت طاغوتی که قبل از اسلام و در دورانهای مختلف در
دنیا وجود داشته است، تبدیل کرده بودند. در صورتی که بارزترین خصیصه نظام
اسلامی، حکومت است؛ برجستهترین بخشهای آن جامعه ایدهآلی که اسلام
میخواهد ترتیب دهد، شکل و نوع حکومت و رفتار حاکم است.
به تعبیر
بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبدیل کرده بودند. امامت یعنی پیشوایی
قافله دین و دنیا. در قافلهای که همه به یک سمت و هدف والا در حرکتند، یک
نفر بقیه را راهنمایی میکند و اگر کسی گم شود، دست او را میگیرد و
برمیگرداند؛ اگر کسی خسته شود، او را به ادامه راه تشویق میکند؛ اگر کسی
پایش مجروح شود، پای او را میبندد و کمک معنوی و مادّی به همه میرساند.
این در اصطلاح اسلامی اسمش امام - امام هدایت - است و سلطنت نقطه مقابل
این است. سلطنتِ به معنای پادشاهی موروثی، فقط یک نوعِ از سلطنت است. لذا
بعضی سلاطین در دنیا هستند که اسمشان سلطان نیست، اما باطنشان تسلّط و
زورگویی بر انسانهاست. هر کس و در هر دورهای از تاریخ - اسم او هرچه
میخواهد باشد - وقتی به ملت خود یا به ملتهای دیگر زور بگوید، این سلطنت
است. اینکه رئیس جمهور یک دولتی - که در همه زمانها، دولتهای مستکبر
بودهاند و امروز مظهر آن، امریکاست - به خود حق بدهد که بدون هیچ استحقاق
اخلاقی، علمی و حقوقی، منافع خود و کمپانیهای پشتیبان خود را بر منافع
میلیونها انسان ترجیح دهد و برای ملتهای دنیا تکلیف معیّن کند، این سلطنت
است؛ حالا اسمش سلطان باشد یا نباشد!
در دوران امام حسین علیهالسّلام
امامت اسلامی را به چنین چیزی تبدیل کرده بودند: «یعمل فی عبادالله بالاثم
والعدوان». امام حسین علیهالسّلام در مقابل چنین وضعیتی مبارزه میکرد.
مبارزه او بیان کردن، روشنگری، هدایت و مشخّص کردن مرز بین حقّ و باطل -
چه در زمان یزید و چه قبل از او - بود. منتها آنچه در زمان یزید پیش آمد و
اضافه شد، این بود که آن پیشوای ظلم و گمراهی و ضلالت، توقّع داشت که این
امام هدایت پای حکومت او را امضاء کند؛ «بیعت» یعنی این. میخواست امام
حسین علیهالسّلام را مجبور کند به جای اینکه مردم را ارشاد و هدایت
فرماید و گمراهی آن حکومت ظالم را برای آنان تشریح نماید، بیاید حکومت آن
ظالم را امضا و تأیید هم بکند! قیام امام حسین علیهالسّلام از اینجا
شروع شد. اگر چنین توقّع بیجا و ابلهانهای از سوی حکومت یزید نمیشد،
ممکن بود امام حسین همچون زمان معاویه و ائمّه بزرگوارِ بعد از خود، پرچم
هدایت را برمیافراشت؛ مردم را ارشاد و هدایت میکرد و حقایق را میگفت.
منتها او بر اثر جهالت و تکبّر و دوری از همه فضایل و معنویات انسانی یک
قدم بالاتر گذاشت و توقع کرد که امام حسین علیهالسّلام پای این سیهنامه
تبدیل امامت اسلامی به سلطنت طاغوتی را امضاء کند؛ یعنی بیعت کند. امام
حسین فرمود «مثلی لا یبایع مثله» ؛ حسین چنین امضایی نمیکند. امام حسین
علیهالسّلام باید تا ابد به عنوان پرچم حق باقی بماند؛ پرچم حق نمیتواند
در صف باطل قرار گیرد و رنگ باطل بپذیرد. این بود که امام حسین
علیهالسّلام فرمود: «هیهات منّا الذّلّة» . حرکت امام حسین، حرکت عزّت
بود؛ یعنی عزّت حق، عزّت دین، عزّت امامت و عزّت آن راهی که پیغمبر ارائه
کرده بود. امام حسین علیهالسّلام مظهر عزّت بود و چون ایستاد، پس مایه
فخر و مباهات هم بود. این عزّت و افتخار حسینی است. یک وقت کسی حرفی را
میزند، حرف را زده و مقصود را گفته است، اما پای آن حرف نمیایستد و
عقبنشینی میکند؛ این دیگر نمیتواند افتخار کند. افتخار متعلّق به آن
انسان، ملت و جماعتی است که پای حرفشان بایستند و نگذارند پرچمی را که
آنها بلند کردهاند، توفانها از بین ببرد و بخواباند. امام حسین
علیهالسّلام این پرچم را محکم نگه داشت و تا پای شهادتِ عزیزان و اسارتِ
حرم شریفش ایستاد. عزّت و افتخار در بُعد یک حرکت انقلابی این است.
در
بُعد تبلور معنویت هم همینطور است. بارها این را گفتهام که خیلیها به
امام حسین علیهالسّلام مراجعه و او را بر این ایستادگی ملامت میکردند.
آنها مردمان بد و یا کوچکی هم نبودند؛ بعضی جزو بزرگان اسلام بودند؛ اما
بد میفهمیدند و ضعفهای بشری بر آنها غالب شده بود. لذا میخواستند
حسینبنعلی را هم مغلوب همان ضعفها کنند؛ اما امام حسین علیهالسّلام صبر
کرد و مغلوب نشد و یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در این مبارزه
معنوی و درونی پیروز شدند. آن مادری که جوان خود را با افتخار و خشنودی به
طرف این میدان فرستاد؛ آن جوانی که از لذّات ظاهری زندگی گذشت و خود را
تسلیم میدان جهاد و مبارزه کرد؛ پیرمردانی مثل «حبیببنمظاهر» و
«مسلمبنعوسجه» که از راحتی دوران پیرمردی و بستر گرم و نرم خانه خودشان
گذشتند و سختی را تحمّل کردند؛ آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی
داشت - «حُرّبنیزید ریاحی» - و از آن جایگاه صرفنظر کرد و به حسینبنعلی
پیوست، همه در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شدند.
آن روز کسانی که
در مبارزه معنوی بین فضایل و رذایل اخلاقی پیروز شدند و در صفآرایی میان
جنود عقل و جنود جهل توانستند جنود عقل را بر جنود جهل غلبه دهند، عدّه
اندکی بیش نبودند؛ اما پایداری و اصرار آنها بر استقامت در آن میدان شرف،
موجب شد که در طول تاریخ، هزاران هزار انسان آن درس را فراگرفتند و همان
راه را رفتند. اگر آنها در وجود خودشان فضیلت را بر رذیلت پیروز
نمیکردند، درخت فضیلت در تاریخ خشک میشد؛ اما آن درخت را آبیاری کردند و
شما در زمان خودتان خیلیها را دیدید که در درون خود فضیلت را بر رذیلت
پیروز و هواهای نفسانی را مقهور احساسات و بینش و تفکر صحیح دینی و عقلانی
کردند. همین پادگان دوکوهه و پادگانهای دیگر و میدانهای جنگ و سرتاسر
کشور، شاهد دهها و صدها هزار نفر از آنها بوده است. امروز هم دیگران از
شما یاد گرفتهاند؛ امروز در سرتاسر دنیای اسلام آن کسانی که حاضرند در
درون خود و در صفآرایی حقّ و باطل، حق را بر باطل پیروز کنند و غلبه
دهند، کم نیستند. پایداری شما - چه در دوران دفاع مقدّس و چه در بقیه
آزمایشهای بزرگ این کشور - این فضیلتها را در زمانه ما ثبت کرد. زمانه ما
زمانه ارتباطات نزدیک است؛ اما این ارتباطات نزدیک همیشه به سود شیطان و
شیطنتها نیست؛ به سود معنویتها و اصالتها هم هست. مردم دنیا خیلی چیزها را
از شما یاد گرفتهاند. همین مادری که در فلسطین جوان خودش را میبوسد و به
طرف میدان جنگ میفرستد، یک نمونه است. فلسطین سالهای متمادی، زن و مرد و
پیر و جوان داشت؛ اما براثر ضعفها و به دلیل آنکه در میدان صفآرایی
معنوی، جنود عقل نمیتوانست بر جنود جهل پیروز شود، فلسطین دچار ذلّت شد و
این وضعیت برایش پیش آمد و دشمنان بر آن مسلّط شدند. اما امروز وضعیت
فلسطین، به گونه دیگری است؛ امروز فلسطین بهپا خاسته است؛ امروز ملت
فلسطین - زن و مرد - در صفآرایی معنوی در درون خود توانسته است جانب
معنویت را غلبه دهد و پیروز کند؛ و این ملت پیروز خواهد شد.
در آن صحنه
سوم هم که صحنه فاجعهآفرینیهای عاشوراست، آنجا هم باز نشانههای عزّت
مشاهده میشود؛ آنجا هم سربلندی و افتخار است. اگر چه مصیبت و شهادت است؛
اگرچه شهادت هر یک از جوانان بنیهاشم، کودکان، طفلان کوچک و اصحاب کهنسال
در اطراف حضرت ابیعبداللهالحسین علیهالسّلام یک مصیبت و داغ بزرگ است؛
اما هرکدام حامل یک جوهره عزّت و افتخار هم هست.
اینجا جمعی که شما
اجتماع کردهاید، اغلب جوانید. در این پادگان دوکوهه هم دهها و صدها هزار
جوان آمدند و رفتند. مظهر جوانِ فداکار در کربلا کیست؟ علیاکبر، فرزند
امام حسین علیهالسّلام؛ جوانی که در بین جوانان بنی هاشم برجسته و نمونه
بود؛ جوانی که زیباییهای ظاهری و باطنی را باهم داشت؛ جوانی که معرفتِ به
حقّ امامت و ولایت حسینبنعلی علیهالسّلام را با شجاعت و فداکاری و
آمادگی برای مقابله با شقاوت دشمن همراه داشت و نیرو و نشاط و جوانی خود
را برای هدف و آرمان والای خود صرف کرد. این خیلی ارزش دارد. این جوان
فوقالعاده و برجسته به میدانِ دشمن رفت و در مقابل چشم پدر و چشمان زنانی
که نگران حال او بودند، جسد به خون آغشتهاش به خیمهها برگشت. این چنین
مصیبت و عزایی چیز کوچکی نیست؛ اما همین حرکت او به سمت میدان و آماده شدن
برای مبارزه، برای یک مسلمان، تجسم عزّت، بزرگواری، افتخار و مباهات است.
این است که خداوند میفرماید: «و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین» .
حسینبنعلی علیهالسّلام نیز به نوبه خود با فرستادن این جوان به میدان
جنگ، عزّت معنوی را نشان داد؛ یعنی پرچم سربلندی و حاکمیت اسلام را که
روشنکننده مرز بین امامتِ اسلامی و سلطنتِ طاغوتی است محکم نگه میدارد،
ولو به قیمت جان جوان عزیزش باشد.
شنیدهاید - در این روزها، بارها
هم تکرار شده است - که هر کدام از اصحاب و یاران امام حسین علیهالسّلام
برای رفتن به میدان جنگ و مبارزه کردن اجازه میخواستند، امام به سرعت
اجازه نمیداد. بعضیها را ممانعت میکرد؛ به بعضی میگفت که اصلاً از
کربلا برگردید و بروید. او با جوانان بنیهاشم و اصحاب خود، چنین رفتار
میکرد. اما علیاکبر - جوان محبوب و فرزند عزیزش - که اجازه میدان خواست،
امام یک لحظه هم درنگ نکرد و به او اجازه داد. اینجا میشود معرفت پسر و
عظمت مقام پدر را فهمید.
تا وقتی اصحاب بودند، میگفتند جانمان را
قربان شما میکنیم و اجازه نمیدادند کسی از بنیهاشم - فرزندان
امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهمالسّلام - به میدان جنگ بروند.
میگفتند اوّل ما میرویم و کشته میشویم، اگر بعد از کشته شدن ما
خواستید، آن وقت به میدان بروید. وقتی که نوبت به جانبازی و شهادت
بنیهاشم رسید، اوّل کسی که درخواست اجازه برای میدان میکند، همین جوان
مسؤولیتشناس است؛ او علیاکبر، پسر آقا و پسر امام و از همه به امام
نزدیکتر است، پس برای فداکاری از همه شایستهتر است. این هم یک مظهر امامت
اسلامی است؛ اینجا جایی نیست که دنیا، منافع مادّی، سود اقتصادی و شهوات
نفسانی تقسیم کنند؛ اینجا مجاهدت و سختی است؛ اوّل کسی که داوطلب میشود
علیبنالحسین، علیاکبر است. این، معرفتِ این جوان را مینمایاند و امام
حسین هم عظمت روحیاش را در مقابل این کار نشان میدهد و به مجرّد اینکه
او درخواست میکند، امام حسین علیهالسّلام هم اجازه میدهد که به میدان
برود.
اینها برای ما درس است؛ همان درسهای ماندگار تاریخ، همان
چیزهایی که امروز و فردا، بشریت به آنها نیازمند است. تا وقتی که
خودخواهیهای انسان بر او حاکم است، هرچه قدرتِ اجراییش بالاتر باشد،
خطرناکتر است؛ تا وقتی که هواهای نفسانی بر انسان غالب است و تا وقتی
انسان همه چیز را برای خود میخواهد، هرچه قدرتش بیشتر است، خطرناکتر و
سبعتر و درندهتر است. نمونههایش را در دنیا میبینید. هنر اسلام همین
است که به کسانی اجازه میدهد از نردبان قدرت بالا روند که توانسته باشند
لااقل در بعضی از این مراحل امتحان داده و قبول شده باشند. شرطی که اسلام
برای مسؤولیتها میگذارد، خارج شدن از بسیاری از این هواها و هوسهاست. ما
مسؤولان بایستی بیش از همه مراقب خود باشیم؛ بیش از همه دست، زبان، فکر،
چشم و عمل خود را کنترل کنیم؛ بیش از همه تقوا در ما لازم است. وقتی
بیتقوایی بر انسانی حاکم شد، هرچه قدرت او بیشتر باشد، خطرش برای بشریت
بیشتر است. وقتی اختیارِ فشردن تکمه بمب اتم در دست شخصی باشد که نه جان
انسانها و نه حقوق ملتها برایش مهم است و نه اجتناب از شهوات نفسانی برای
او یک امتیاز و ارزش محسوب میشود، برای بشریت خطرناک است. این کسانی که
امروز در دنیا از نیروی اتم و سلاحهای مرگبار برخوردارند، باید بر نفس و
احساسات خود غلبه داشته و مسلّط باشند که متأسفانه اینطور نیست. اسلام
این مسائل را تبلیغ میکند و علّت دشمنی قدرتمندان با اسلام هم همین است.
پروردگارا! در راه زنده نگهداشتن آرمانهای اسلامی ما را روزبهروز ثابت
قدمتر فرما. ما را در پیمودن این صراط مستقیمِ الهی و اسلامی - که در
مقابل پای ما قرار دادهای - روزبهروز عازم و جازمتر گردان. پروردگارا!
ملت ایران را در رسیدن به هدفهای بزرگ خود موفّق و پیروز فرما. مسؤولان را
که خدمتگزاران این ملت هستند در خدمتگزاری به این ملت موفّق گردان.
پروردگارا! دشمنان این ملت را مغلوب و منکوب فرما. پروردگارا! به محمّد و
آل محمّد قلب ولیعصر را از ما شاد کن؛ روح شهدای عزیز را از ما خشنود کن.
پروردگارا! آن جوانان نازنین، آن دلاورمردانی که در سالهای دفاع مقدّس و
قبل و بعد از آن در این جبهههای طولانی نبرد، در راه اهداف عالیه اسلام،
جان خودشان را فدا کردند، با پیغمبر محشور کن؛ ملت ایران را روزبهروز
بیشتر قدردان آنها گردان. پروردگارا! لطف و خیر و رحمت و فیض خود را بر
این مردم نازل کن.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
کنندگان در اولین همایش راهیاننور از تشکیل این کاروانها بعنوان
کاری بزرگ و قابل ستایش یاد و تصریح کردند: حفظ افتخارات و قلههای
سربلندی و عزت ملت ایران در دوران دفاع مقدس بعنوان هویت ملت و
سرمایه ارزشمند معنوی باید همواره مورد اهتمام جدی باشد.
ایشان با تحلیل رفتارهای سلطهگرانه استکباری در طول صد سال
گذشته، ایجاد حقارت در ملتها از طریق گرفتن هویت و خلع سلاح معنوی
آنان را مهمترین ابزار قدرتهای استکباری برای سلطه بر کشورها
دانستند و افزودند: جریانهای سلطهطلب دنیا همواره سعی کردهاند اصول
و ارزشهای ملتها را حذف، یا تضعیف نمایند و یا مورد مناقشه قرار دهند
بگونهای که در مقطعی، پایبندی جمهوری اسلامی ایران به اصول خود
و اصولگرایی را ضدارزش تبلیغ میکردند اما اکنون آمریکا تهدیدهای
اخیر خود را با عنوان دفاع از اصول توجیه میکند.
مقام معظم رهبری تصریح کردند: جهاد و مبارزه جانانه و غریبانه ملت
ایران در طول هشت سال دفاع مقدس با دشمنی که مورد حمایت بیدریغ
شرق و غرب بود، بعنوان یک ارزش والا و یکی از مؤلفههای شخصیت
ملت ایران باید حفظ و ارج نهاده شود.
حضرت آیتالله خامنهای، ایمان و اراده مردم در دفاع از نظام
جمهوری اسلامی را عامل اصلی سربلندی مردم ایران در هشت سال دفاع
مقدس برشمردند و خاطرنشان کردند: اتکاء به ایمان، حمایت مردم و
ارزشهایی که به برکت اسلام و قرآن بوجود آمده معجزات بزرگی را
بوجود میآورد.
